به نام خدا
جشنواره ملی فرهنگ واقوام ایرانی ویژه دانشجویان 26تا30آبان
معرفی استان سیستان و بلوچستان
تدوین:محمدحسین عبدالهی
دانشجوی رشته مهندسی نفت دانشگاه صنعتی شریف
تابستان1397
گردآورندگان:
محمدحسین عبدالهی
عباس آسکانی
محمدصدیق دکالی
طاها حنفی
استان سیستان و بلوچستان پس از استان کرمان بعنوان دومین استان پهناور کشور در جنوب شرقی ایران واقع است. این استان با حدود ۱۸۰٬۷۲۶ کیلومتر مربع وسعت کمابیش اندازه کشور سوریه بزرگی دارد و بیش از ۱۱ درصد وسعت ایران را دربرمیگیرد. سیستان شامل زابل و هامون و هیرمند و نیمروز و زهک است که البته بخش بزرگ سیستان قدیم در افغانستان بوده که هم اکنون جزو خاک افغانستان میباشد و بلوچستان دربرگیرنده بقیه شهرها از خاش تا چابهار میباشد،البته بخش بزرگی از بلوچستان بر اساس قرارداد گلدسمید از ایران جدا شد و تا مدتها به نام بلوچستان انگلیس شناخته می شد،ولی در حال حاضر تحت عنوان ایالت بلوچستان بخشی از پاکستان است.
سیستان یک منطقه جدا با فرهنگ و تمدن کهن تر از مکران با بیشینه 5200 ساله به مردم منطقه ای(سکاها) گفته می شد که در اطراف رود هیرمند ساکن بودند وبخش زیادی از سیستان بزرگ با تمدن کهن در افغانستان امروزی است که قبلا جزو ایران بوده است(ادامه رود هیرمند و بخش اعظم ان در افغانستان است) و بخشی دیگر در شهرستان زابل و جنوب خراسان،.
بلوچ ها (مکاها)قومی دیگر بودند با فرهنگ متفاوت از سکاها در مکران (جنوب شرقی ایران تا کل کرانه نواحی دریای عمان ) ساکن بودند. که بعدها به بلوچستان تغییر نام یافت. بلوچستان شامل دوقسمت بلوچستان سرحد ( خاش میرجاوه و توابع ان تا اطراف کرمان و نصرت اباد) و بلوچستان جنوبی یا مکران (سراوان و ایرانشهر و نیکشهر و چابهار) میشد.
این استان براساس آخرین تغییرات شامل ۱۹ شهرستان است که شامل زاهدان - زابل - زهک - نیمروز - هامون - هیرمند - میرجاوه - ایرانشهر - چابهار - خاش - دلگان (به مرکزیت گلمورتی) - زابلی(مهرستان) - سراوان - سرباز (به مرکزیت راسک) - سیب سوران (به مرکزیت سوران)فنوج - قصرقند - کنارک و نیک شهر میباشد .
همچنین این استان پهناور از ۴۳بخش و ۳۶ شهر تشکیل گردیدهاست. بزرگترین و پرجمعیتترین شهر استان زاهدان با بیش از ۵۶۷ هزار نفر جمعیت میباشد و کم جمعیتترین شهر این استان شهر کوچک سرباز است که فقط ۱۰۴۷ نفر جمعیت دارد.
بر اساس سرشماری نفوس و مسکن سال 95 جمعیت این استان با 19 شهرستان به 2 میلیون و 775 هزار و 14 نفر شامل 704 هزار و 888 خانوار رسیده است.
سیستان و بلوچستان ۱۱۰۰ کیلومتر مرز با کشورهای پاکستان و افغانستان و ۳۰۰ کیلومتر مرز آبی با دریای عمان دارد و تنها استان ایران است که با پاکستان مرز مشترک دارد و همچنین به دلیل قرار گرفتن در موقعیت راهبردی و ترانزیتی از اهمیت فراوانی برخوردار است به ویژه بندر چابهار که تنها بندر اقیانوسی ایران و آسانترین و بهترین راه دسترسی کشورهای آسیای میانه به آبهای آزاد است.[۴]
مردم استان سیستان و بلوچستان از قومیتهای سیستانی و بلوچ میباشد که سیستانیان به زبان زبان فارسی با گویش سیستانی حرف می زنند و پیرو دین اسلام با مذهبتشیع میباشند و بلوچها به زبان بلوچی صحبت میکنند و پیرو اسلام و مذهب تسنن می باشند. این استان بیشتر آب و هوای گرم و خشک دارد اما در عین حال از تنوع آب و هوایی و اقلیمی ویژهای برخوردار است و مناطق کوهستانی، جنگلی و باتلاقی نیز در این استان پهناور به چشم میخورد.[
زاهدان مرکز این استان است که از طریق راهآهن با میرجاوه پاکستان ارتباط دارد و از سوی کرمان هم به راهآهن سراسری ایران متصل است. به زودی قرار است خط راهآهنی از سوی چابهار به مشهد و از آنجا به کشورهای آسیای میانه کشیده شود که این خط آهن نقش مهمی را در توسعهٔ این استان و خاور ایران ایفا خواهد کرد.[۶]
استان سیستان و بلوچستان با داشتن موقعیت راهبردی بازرگانی و ترانزیتی و دارا بودن کشاورزی و باغبانی (به ویژه میوههای استوایی و گرمسیری) و همچنین جاذبههای فراوان تاریخی و طبیعی و نیز صنعت در حال رشد از توانایی و ظرفیت فوقالعادهای برای توسعه و آبادانی برخوردار است[۷]
در برخی نقاط استان افراد برای دستیابی به آب باید حدود ۴ کیلومتر راه طی کنند تا بتوانند از آب شرب استفاده کنند .[۸]
تاریخچه استان:
سرزمین اساطیری سیستان و بلوچستان از دو ناحیه شمال و جنوب تشکیل شده است. سیستان امروزی که قسمت شمالی استان را در برمی گیرد، در کتاب اوستا، یازدهمین سرزمینی است که " اهورامزدا " آفریده. همچنین زادگاه رستم دستان قهرمان حماسی شاهنامه فردوسی می باشد.سیستان که صورت تغییر یافته سجستان یا سکستان است به معنای سرزمین قوم سکا است و سرزمین بلوچستان امروزی که ناحیه جنوبی استان را تشکیل می دهد، در قدیمی ترین اسناد تاریخی به اسم " مکا " مشهور بوده و در نوشته های هرودت تاریخ نگار یونانی از آن به عنوان " گدروزیا " یاد شده است.به دنبال سقوط هخامنشیان توسط اسکندر مقدونی ( 230 پ- م ) وی مسیر بازگشت خود از هند را " گدروزیا " انتخاب کرده است. پس از ساسانیان توسط اعراب مسلمان، در زمان خلیفه دوم، اکثر مردم این سرزمین بلافاصله به اسلام گرویدند.
از زمان ساسانیان به بعد این سرزمین همواره جزیی از ایران محسوب می شد تا اینکه با دخالت بریتانیا در قرن نوزدهم میلادی عملاً به دو بخش غربی و شرقی تقسیم شد. از این به بعد بلوچستان مانند سایر ایالت ها و ولایت های کشور حکومت خان خانی داشت تا در سال 1307 ه.ش پس از شکست دوست محمد خان بارکزهی قدرت حکومت مرکزی در این خطه تثبیت شد.مکران به سرزمین مکاها (بلوچ ها) که بعد ها به بلوچستان تغییر یافت
سپاهی زگردان کوچ وبلوچ سگالیده جنگ مانند قوچ
که کس درجهان پشت ایشان ندید برهنه یک انگشت ایشان ندید
سپه دارشان بود رزم ازمای کزو بود گاه نکویی به جای
درفشی براورد پیکرپلنگ همی از درفشش ببازیدجنگ
به ره اندراگاهی امد به شاه که گشت ازبلوچی جهانی تباه
فردوسی
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
اقوام وطوایف استان:
بلوچ به چندین طایفه تقسیم میشوند، که برخی در بلوچستان شرقی و برخی در بلوچستان غربی و عدهای در سیستان ساکنند و عدهای نیز در کشورهایی مثل عمان، ترکمنستان، کویت، تانزانیا، سودان، کشمیرو.. وبرخی نیز در شهرهای مختلف ایران از جمله سرخس، تربت جام و صالح آباد در استان خراسان رضوی و عدهای در کلاله، گالیکش، مینودشت، علیآباد، آزادشهر و گرگان در گلستان، در استان مازندران در شهرستان بهشهر روستاهای یکه توت و یعقوب لنگه و عدهای در شهرهای بیرجند، نهبندان، قاینات، سربیشه و حاجیآباد استان خراسان جنوبی و همچنین در شهرهای میناب، بندرعباس، رودبارجنوب، جازموریان، جیرفت و شیراز ساکن هستند. بلوچستان غربی" این طوایف دو بخش از بلوچستان (سرحدو مکران) ویک بخش در سیستان را فرا میگیرند. طوایف سرحدی که شامل شهرهای خاش و زاهدان و سایر مناطق مربوط به این دوشهر و طوایف مکرانی شهرهای ایرانشهر، دلگان، سراوان، سرباز، راسک، نیکشهر، چابهار،جاسك،سيريك،و دیگر مناطق را شامل میشود
قسمت های شمالی استان:
زاهدان:شاهوزهی-ریگی-شه بخش(اسماعیل زهی)-گمشادزهی-قلندرزهی-حسن زهی-کهرازهی و...
زابل:رخشانی-شیبک-پودینه-سارانی-جهانتیغ و....
خاش:شهنوازی-جمشیدزهی-شهلی بر-میربلوچ زهی-جمالزهی-هاشمزهی-محمودزهی و...
قسمت های جنوبی استان:
ایرانشهر:دامنی-برهانزهی-عبدلزهی-کلکلی-کرم زهی و...
سراوان و سوران و سرباز:اسکانی-بلوچ زهی-سپاهی-رئیسی و...
چابهار:جدگال-خانزهی-سردارزهی و...
دلگان:عبدالهی(جمشیدزهی-شمک زهی-تاجوزهی-خاکی زهی-شهدادزهی و...)---بامری(مرادخانی-نوابی-قاسم زهی-حیدرزهی-فولادزهی و...)---نارویی-هوت و...
*طوایف بزرگ دارای چندین زیر مجموعه میباشند یا به عبارتی هر طایفه به چندین تیره و هر تیره به چند زیر مجموعهٔ دیگر (رند) تقسیم میشود.
زبان مردم استان سیستان وبلوچستان:
مهمترین زبان جنوب شرقی ایران، زبان بلوچی (Balochi Language) است. زبان بلوچی از گروه زبانهای ایرانی است (گروه زبانهای ایرانی خود از گروه زبانهای هند و ایرانی و گروه زبانهای هند و ایرانی از گروه اصلی و بزرگ زبانهای هند و اروپایی هستند). زبان بلوچی از جهت ساختار قدیمی و دست نخورده بسیاری از لغات این زبان، یکی از مهمترین زبانهای ایرانی است.
زبان بلوچی با زبان و تلفظ پهلوی اشکانی و پهلوی اوایل ساسانی ارتباط نزدیکی دارد. زیرا که بر اثر سختی رفت و آمد در تمام قرون گذشته و عدم آمیختگی و آمیختگی کم با دیگر زبانها، گویشها و لهجهها، صورت اصلی کلمات و لغات اصیل را نگاه داشته است.
مثلاً در زبان بلوچی واژه «روچ» که در فارسی قدیم به صورت «رز» (Roz) و در فارسی امروز «روز» (Ruz) تلفظ میشود، نسبت به «رئوچه» (Raucha) در متون باستان فقط اندکی تغییر یافته است و نیز در زبان بلوچی واژه «بندک» یا «بندگ» به معنی الزامی با واژه «بندکه» به معنی بنده و نوک در پارسی باستان مشابه است. همچنین در زبان بلوچی واژه «کپته» (Kapta) به معنی افتاده، در پارسی میانه به صورت کلمه مستعار «کفت» (Kaft) شناخته شده است (کلمه فوق در فارسی جدید مورد استفاده نیست و کاربردی ندارد). این واژگانی که به عنوان نمونه ذکر شدند، نشان میدهند که زبان بلوچی تا چه حد در مقابل تغییرات صوتی و ساختاری مقاومت کرده است.
زبان بلوچی به دو شعبه زیر تقسیم شده است:
الف- بلوچی شمالی (سرحدی)
ب- بلوچی جنوبی (مکرانی یا مکورانی)
بلوچی شمالی شامل نواحی زاهدان، خاش و سیستان است و بلوچی جنوبی شامل نواحی ایرانشهر، سراوان و چابهار است. بلوچی شمالی و بلوچی جنوبی از نظر تلفظ بیشتر لغات با یکدیگر متفاوت هستند. حتی در خود این دو شعبه (شاخه) تلفظ بعضی از کلمات از یک شهر و ناحیه با شهر و ناحیه دیگر متفاوت است. یعنی به طور کلی بلوچی شامل تنوع زیادی در لهجههای خود از شمال تا جنوب ناحیه بلوچستان است. اما تمام این لهجهها برای متکلمین زبان بلوچی قابل تشخیص است. چون ریشه و اصل همه این لهجهها یک زبان واحد است.
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
جهت مقایسه زبان بلوچی با زبان فارسی، چند واژه بلوچی و معادل فارسی آنها به عنوان نمونه بیان میشود:
بلوچی (تلفظ) - معادل و مترادف فارسی:
روک (ravak) - رفتن
نندک (nandak) - نشستن
رسک (rasak) - رسیدن
کپک (kapak) - افتادن
زانک (zanak) - داشتن
گوشک (gushak) - سخن گفتن
باندا (banda) - فردا
کشک (koshak) - کفش
اپس (aps) - اسب
گد (gad) - میش کوهی
پس (pas) - پدر
مس (mas) - مادر
زهک (zehak) - بچه
براس (beras) - برادر
دپ (dap) - دهان
پاچ (pach) - باز، باز کردن
گنوک (ganuk) - دیوانه
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
در پایان باید گفت که زبان بلوچی از نظر اهمیت زبان شناسی، شناختن ریشههای بسیاری از واژهها و سابقه برخی اصطلاحات رایج در زبان فارسی، مطالعه و شناخت خانواده و گروه زبانهای ایرانی از منابع مهم زبانی و فرهنگی ایران است و مردم سیستان هم به زبان پارسی صحبت میکنن
صنایع دستی ومیراث فرهنگی استان:
1-سوزن دوزی
سوزن دوزی نام یکی صنایع دستی استان سیستان و بلوچستان است که به دست توانا و هنرمند مردمان بلوچی بر روی پارچه نقش می بندد و جاودان می شود.
این هنر که در اصل، هنر تزئین پارچه است، سابقه ای طولانی و به دارازی قدمت تاریخ بلوچستان دارد و از این رو بعید نیست که آن را نام بلوچی دوزی به شما معرفی کنند.
در سوزن دوزی روی پارچه های ساده با نخ های رنگی و به کمک قلاب و سوزن طرح می زنند؛ طرح هایی که زنان بلوچ بیشتر از رویاهایشان الهام می گیرد. به همین جهت سوزن دوزی بازتاب دردها، آمال و آرزوهای زنان بلوچ است.
سوزن دوزی را بر روی سفره عقد، روتختی، کوسن، سجاده، رومیزی، پشتی و یا حتی لباس و ... انجام می دهند.
جالب است بدانید که سوزن دوزی انواع مختلفی دارد که از این قرارند:
ابریشمدوزی، گلابتوندوزی، نقده دوزی، پتهدوزی، سکمهدوزی، بلوچدوزی، ممقاندوزی، سرمهدوزی، شمارهدوزی، پولکدوزی، منجوقدوزی، پیلهدوزی، ده یکدوزی، خامهدوزی، کمنددوزی
وهمچنین ایرانشهر به عنوان مرکز سوزن دوزی کشور به ثبت رسیده است
2-خامه دوزی (خمک دوزی)
خامه دوزی نام یکی دیگر از صنایع دستی استان سیستان و بلوچستان است که به آن خامک دوزی یا خمک دوزی و یا حتی سفید دوزی نیز می گویند. اما قدیمی ترین واژه برای این هنر همان خمک دوزی است. به این دلیل این نام را بر این هنر گذاشته بودند که در سال های دور، ابریشم بدون هیچ گونه پرداختی از قبیل رنگرزی و پخت و پز یا سفیدکاری و در واقع به صورت خام استفاده می شده است.
در اصل خامه دوزی همان سوزن دوزی است که در آن از نخ ابریشم استفاده می شود.
قدمت این هنر را با زمان پیدایش ابریشم در سیستان برابر می دانند و جالب تر آن که از سیستان در اولین نوشتارهای اسلامی با عنوان مرکز تولید بهترین بافته های پشمی و ابریشمی یاد شده است. سیستان به علت داشتن باغ های بسیار زیاد توت یکی از بزرگ ترین مرکزهای تولید ابریشم بوده است. منابع تاریخی می گویند در حدود صد سال پیش در روستای چلنگ ِ زابل کارگاه های تولید پیله و ابریشم وجود داشته است. اوج شکوفایی هنر خامه دوزی را به دوره های اشکانی و سیستانی نسبت می دهند.
شما جلوه های این هنر را می توانید در تزئینات لباس، جانماز، انواع دستمال و سفره ها ببینید و یکی از این اقلام که به هنر خامه دوزی مزین شده را با خود به یادگار ببرید.
3-پريوار دوزي
پریوار دوزی یا پلیوار دوزی، نام یکی دیگر از هنرهایی است که با دستان هنرمند مردمان سیستان و بلوچستان بر روی پارچه شکل می گیرد. در اصل پریوار دوزی سوزن دوزی و یا همان نوعی گلدوزی روی پارچه است و مستقیما بر روی لباس و یا پارچه به وسیله ی ابزاری مثل نخ، پارچه و سوزن دوخته می شود.
در این هنر، زمینه ی کار پارچه است که بخش هایی از آن با پریوار دوزی تزئین و زیبا می شود. در اصل این دوخت بیشتر در قسمت حاشیه ی روسری و اشارپ زنان بلوچی دیده می شود.
بیشتر اهالی بومی سیستان و بلوچستان و روستاهای شهرستان سراوان و ایرانشهر به این هنر مشغول هستند. البته در نقاط دیگری نیز از این هنر بهرهمند هستند به عنوان مثال در بخش ایرندگان، از این هنر برای تزئین قسمت های پیش سینه، سرشلوار و دورآستین و در روستاهای چانف، شکیم و ... نیز با به کارگیری نخ ابریشم و هنر پریوار دوزی، کلاه، عرقچین، سرمه دان، بازوبند، جلد دعا را تزئین می کنند.
4-سیاه دوزی
سیاه دوزی نوعی سوزن دوزی است که تنها از نخ سیاه رنگ که معمولا ابریشمی است، در آن استفاده می شود و برای تزیین سرآستین و پیش سینه ی لباس ها به کار می رود. نحوه ی دوخت به این صورت است که با دوخت دندان موشی ِ بهم چسبیده نقش هایی مثلثی شکل روی لباس می زنند و گاهآ دربین دوخت دندان موشی از دوخت زنجیره هم استفاده می کنند.
5-سکه دوزی و آینه دوزی
آینه دوزی و سکه دوزی، از آن دست اقلام هستند که در جهیزیه ی اغلب دختران سیستان و بلوچستان دیده می شود. این هنر بعد از سوزن دوزی، به دلیل مصارف تزئینی که دارد، در بین مردم و صد البته مسافران این استان بسیار محبوب است. به دوختن آینه در سایزهای مختلف در کنار پولک در لباس های محلی، جلیقه، روتختی و ... را آینه دوزی و یا سکه دوزی می گویند. گاهی ممکن است این هنر را در کنار ابریشم دوزی، قیطان دوزی و بخیه های تزئینی ببینید.
در این هنر از سکه، منجوق و مروارید، پولک، آینه، خرمهره، دکمه صدفی، نوار یراق و پارچه استفاده می شود. استقبال مردم از این هنر به خاطر زیبایی اش بسیار زیاد است و محصولاتش تنوع فراوانی دارد، حتی به صورت دیوارکوب نیز از هنر سکه دوزی استفاده می شود.
نمونه های دیگر این هنر در رختخواب عروس و یا حتی گردن بند شتر در عروسی نیز به چشم می خورد.
6-حصیر بافی ، سیس بافی
حصیر بافی، سیس بافی، خولک بافی و یا خلک بافی، هنری که قدمتی طولانی، به درازای تاریخ شهر سوخته و دریاچه هامون دارد و در میان مردمان سیستان و بلوچستان از جایگاه ویژه ای برخوردار است. این هنر در منطقه ی سیستان با گویش (خولک بافی) و در بلوچستان با گویش (تگرد) تلفظ می شود که از نظر نوع مواد ساخت نیز با یکدیگر تفاوت هایی دارند. خولك از ساقه هاي ني و تگرد از داز (برگ درختان خرماي وحشي) تهیه می شود.
از محصولات حصیری سیستان می توان سایه بان، پرده و توتن (نوعی قایق حصیری) را نام برد. سواس (صندل)، كچو (خورجين)، روپگ (جارو)، پروند (كمربند جهت بالا رفتن از درخت نخل)، سمان (زيرانداز)، سفت (جانماز)، كپات(سبد كوچك) نیز از محصولات حصیری بلوچستان هستند.
روستاهای حاشیه ی کوه خواجه و شهرستان زابل از مهم ترین منطقه های تولید محصولات حصیربافی در سیستان و نيكشهر، سراوان وسرباز از مهم ترین مناطق تولید این نوع محصولات در بلوچستان هستند.
سیس رشته هایی از الیاف است که در اطراف تنه درخت خرما میروید و به آن گیس درخت خرما گفته می شود. در سیس بافی از این الیاف برای تهیه برخی از ملزومات زندگی همچون تک(نوعی زیرانداز حصیری)، نولک (نوعی سبد دستهدار برای حمل علوفه و ماهی)، سوند ( نوعی حصیر برای ایجاد حصار و محدود کردن فضا)، کتل ( نوعی زنبیل)، قفس (برای نگهداری مرغ)، انواع طناب و کلاهک آباژور استفاده می شود.
7-سفال گری
سفال گری نیز از آن دست هنرهای قدیمی است که در سیستان و بلوچستان رواج دارد؛ برای درستی این ادعا می توان سفال های کشف شده در شهر سوخته را مصداق قرار دهید.
روستای کلپورگان مهم ترین مرکز تولید سفال است که قدمتش در این هنر به پنج الی هفت هزار سال می رسد. بلوچی ها با استفاده از خاک رس اطراف محل زندگی شان، ظروف سفالی می سازند. سفال ها به علت نوع خاص خاک منطقه پس از پخت، قرمز رنگ می شوند. این ویژگی سفال منطقه ی کلپورگان را از سفال منطقه های دیگر متمایز کرده است.
زنان بلوچ، سفال ها را با دست می سازنند و از چرخ سفالگری استفاده نمی کنند. برای تزئین کردن سطح سفال ها از ترکیب آب و تیتوک( (Tytok، سنگي كه از كوه بيرك در نزديكي محل بدست مي آورد استفاده می کنند، بعد با یک تکه چوب نازک ِ خرمای وحشی، روی سفال طرح و نقش می زنند. رنگ نقش ها قبل از پخت سفال قهوه ای ِ متمایل به قرمز است و پس از حرارت دیدن سیاه رنگ می شود.
هم اکنون در کلپورگان سراوان، هلونچکان نیکشهر و روستای کوه متیک سرباز سفالگری می کنند.
از محصولات سفالی می توان به کاسه، بشقاب، قندان، قوری، گلدان، سینی، کوزه، چلیم و... اشاره کرد که می توانند انتخاب خوبی برای سوغاتی سفرتان باشند.
8-زرگری مردم بلوچ:
در زمان قدیم بیشتر زیورآلات سنتی بلوچی مردم عادی از نقره بوده و طلا در خانوادههای حاکمان و افراد سرشناس که با حاکمان در ارتباط بودهاند و همچنین خانوادههای سازنده طلا (زرگران) ،رواج داشته است.
طرح و نقوش زیورالات سنتی بلوچی استفاده شده در هنر زرگری در سیستان و بلوچستان ارتباط تنگاتنگی با فرهنگ هر منطقه دارد.
نقوش و طرحهای رایج مورد استفاده در ساخت اشکال مختلف زیورآلات بیش از 30 مورد است.
انواع دُر، کواپگ، دُر رهد، دُر ریدو جنگ، گلهه، نَت، والی، سربند، مودیک، تک ـ کجکول، کید، شمس، سحاره، چکه، کلپ، پلوه، پلوک، کچکو، مورت، موزیبری، تاسنی (سنجاق)، گل سینه، دنتان پاچ، پادیک، کری، مندریک (انگشتر)، پنج سبز، سه سبز، چلمب، پنجه، جومکه، هار، چوٹی، باری، چوری (النگو) از جمله زیورآلات سنتی منطقه بلوچستان است که کاملاً به صورت سنتی و دستی و با ذهن و خلاقیت هنرمندان طلاساز ساخته میشود. سینا محمدیان شستان تصریح کرد:طلایی که در سراوان و توابع آن مورد استفاده قرار میگیرد دارای عیار ۲۰وبالاتر است و به ندرت از طلایی با عیار 18 استفاده می شود.
مرحله اول درست کردن سنجاق،زرگران شمش طلای 24 عیار را به عیار 22تبدیل میکنند و به مقدار سفارش مشتری، طلا را ذوب میکنند، در ادامه قالبزنی طلا صورت می گیرد بصورتیکه طلای ذوب شده را در چرخ دستی یا برقی به صورت ورقه در میآورند، (به اندازه قالب) و آن را در قالب طرح یا مدل مورد نظر قرار میدهند، در مرحله سوم قطعات سنجاق را سرهم و به نوعی ( لحیم کاری) میکنند و در آخر قلم زنی، نگین کاری که (مخراج کاری) نام دارد، را انجام میدهند.
در این مرحله هنرمند آن چیزی که در ذهن خود دارد بر روی طلا میتراشد و با نگین های فیروزه ای
،یاقوت قرمز و کبود بر سنجاق نقش خود را رنگ میبندد که هر بینندهای را جذب میکند.
9-قالی بافی
قالی و گلیم بافی از آن دست هنرهای اصلی ایرانی است که در اکثر استان ها و شهرها به آن مشغولند؛ زنان و دختران بلوچ هم از این قاعده مستثنا نیستند در زمان فراغت خود به بافت قالیچه می پردازند. قالی بافی تاریخی بس طولانی در سیستان و بلوچستان دارد تا جایی که فرش سیستانی از شهرت خاصی برخوردار است. جالب است بدانید که قالی سیستان از لحاظ مبنای تاریخی به ۳ دسته مختلف تقسیم می شود:
نوع تاریخی یا كهن، كه تا آغاز قرن چهاردهم هجری (بیستم میلادی) بافته شده است.
نوع میانه، كه از حدود اواخر قرن سیزدهم هجری (نوزدهم میلادی) بافته شده و هنوز هم بافته میشود.
نوع نو، كه هم اكنون بافته میشود.
10-لنج سازی
یکی از هنرهایی که از دیرباز در مناطق ساحلی این استان رواج داشته است، لنج سازی است. این هنر که بیشتر جنبه ی صنعتی دارد، بیشتر در بندر كنارك و چابهار رواج دارد.
و.........
غذاهای محلی استان:
غذاهای محلی معرف بسیاری از ویژگی های و آداب و رسوم هر منطقه هستند و از همین رو بسیاری از غذاهای طبخ شده در بلوچستان ایران متاثر از وجود محصولاتی کشاورزی و دامداری موجود در این منطقه از جمله خرما، گوشت و سبزیجات خودروی محلی است.
با توجه به غلبه دامپروری در منطقه عنصر اصلی و محوری غذاهای منطقه بلوچستان را گوشت تشکیل می دهد. بعد از گوشت این خرماست که برای مردم نقش محوری در تولید خوراکی ایفا می کند.
جالب اینجاست که برخلاف تصور عمومی در دوره کنونی این منطقه محل مناسبی برای کشت برنج است و در مکُران برنج نیز به خوبی کاشته می شود. نکته ای که برخلاف موقعیت جغرافیایی منطقه در رفتار غذایی مردم بلوچستان می توان دید این است که این مردم خیلی کمتر از چاشنی های تند بهره می برند. بلوچستان همجوار با کشور پاکستان است و رفت و آمدهای بسیاری به این کشور و همین طور کشور هندوستان وجود دارد اما رنگ و بوی غذاهای پاکستانی یا هندی خیلی در بلوچستان شدت ندارد.
1-چنگال:
در واقع پذیرایی عشایر بلوچ از میهمانان با همین شیرینی صورت می گیرد. آنها از میهمانان خود با چنگال و دوغ محلی پذیرایی می کنند به ویژه در ماه مبارک رمضان این شیرینی، غذای سفره افطار را نیز رنگ و روی تازه ای می بخشد.
شاید وجه تسمیه آن از این رو باشد که در تهیه این غذا از چنگ زدن توسط انگشتان دست بهره گرفته می شود.
مواد اولیه برای تهیه چنگال، آرد، خرما و روغن حیوانی است. بلوچ ها ابتدا آرد و آب را مخلوط می کنند و در شرایطی که این مخلوط هنوز به خمیر تبدیل نشده است آن را به ضخامت حدود یک سانتی متر روی تابه می اندازند و می گذارند تا اندکی خود را بگیرد و بپزد.
اگر این مخلوط آب و آرد نازکتر شود نانی از آن به دست می آید. ولی برای چنگال ضخامت یکسانتی متری مناسب است.
پس از آنکه این خمیر نیم پز شد آن را بر می دارند و به تناسب حجمی که می خواهند چنگال درست کنند از این نان نیم پز درست می کنند. بعد خرما را در ظرفی دهن گشاد می ریزند. نان نیم پز را درون همین ظرف خرد می کنند یا به عبارت دیگر تکه تکه می کنند.
این دو را با هم ورز می دهند و چنگ می زنند به گونه ای که هسته های خرما از درون آن بیرون می آید و می توان هسته ها را جدا کرد و هم نان و خرما را خوب به خورد هم داد.
این کار تا جایی پیش می رود که دیگر نتوان تشخیص داد نان است یا خرما حال نوبت افزودن روغن است. برای افزودن روغن آن را با همراه کمی پیاز خرد شده داغ می کنند و قبل از آنکه روغن چنان داغ شود که پیازها بسوزند آن را از روی شعله برداشته و به مخلوط نان و خرما می افزایند تا این مخلوط نرم شود و نه بیشتر.امروزه چنگال را با خلال بادام و پسته تزئین می کنند و سپس صرف می کنند.
2-تنورچه:
«تنورچه» نیز نام خود را از روش پخت در تنور گرفته است. تنورچه را معمولا به دو صورت سیخ زدن گوشت گوسفند و دیگری به شکل کامل کباب شده در تنور طبخ می کنند.
در روش سیخ زدن، گوشت گوسفندی را ذبح و آن را به قطعات درشت خرد می کنند. سپس هر قطعه بزرگ را به سیخی از چوب نخل می کشند. سیخ ها را زمانی در تنور قرار می دهند که ذغال های دورن تنور گداخته و قرمز شده باشند در این مرحله اگر بخواهند کباب مورد نظر آبدار شود ظرفی از آب را روی ذغال ها درون تنور قرار می دهند.
سیخ ها را دور تا دور ظرف آب به دیواره تنور ایستاده قرار می دهند. این کار باعث می شود گوشت به اصطلاح بخارپز هم بشود. بعد از این مرحله در تنور را با سینی یا هر وسیله دیگری که مقاوم در برابر حرارت باشد می پوشانند و روی آن را با کاهگل می پوشانند البته تنور مثل همه تنورها از زیر ورودی هوا داردو این حالت را بین ۴۵ دقیقه تا یک ساعت نگاه می دارند البته زمان پخت باز هم به گوشت های سیخ کشیده شده بستگی دارد. سپس نوبت به صرف آن کباب مخصوص بلوچی می رسد. این کباب را به تنهایی یا با پلو سفید سرو می کنند.
در روش دیگر طبخ، یک گوسفند را متناسب با اندازه تنور ذبح کرده و دورن آن را خالی می کنند سپس با نخی مناسب که در برابر حرارت از بین نرود شکم او را می دوزند آنوقت آن را درون تنوری که ذغالهایش گداخته است قرار می دهند و با پوشاندن درِ تنور با کاهگل به انتظار پخته شدن کامل می نشینند.
3-تباهگ:
این کار روشی برای نگهداری گوشت است هنوز هم در بلوچستان متداول است. ماحصل این نوع نگهداری هم به تنهایی قابل خوردن است و هم به عنوان گوشت استانبلی بلوچی.
معمولا اواسط پاییز و با رو به سرما گذاشتن هوا گوسفندان را پروار کرده و از یکسو برای گرفتن روغن حیوانی و از سوی دیگر برای تهیه گوشت از آن استفاده می کردند. گرچه اینک نیروی برق و دستگاه های خنک کننده از قبیل یخچال به زندگی همه وارد شده است اما همچنان این کار در بلوچستان انجام می شود.
البته زمان دیگری نیز هست که بلوچ ها برای تهیه تباهگ دست به کار می شوند و آن زمان «عید قربان» است که گوشت قربانی فراوان می شود. در این روش پودر انار و نمک را به گوشت اضافه می کردند و ماحصل آن را بعد از اندکی که نور آفتاب برآن می تابید درون مشک ریخته و می بندند.
این گوشت بعد از مدتی قابل خوردن بود. علاوه بر این همین گوشت را برای تهیه استانبلی بلوچی استفاده می کنند.
4-دوغ پا:
«دوغ پا» خورشتی با گوشت است که به جای آب برای جاانداختن و طبخ آن از دوغ استفاده می شود. این روش نیز متاثر از دامپرور بودن بلوچ هاست. دوغ یکی از فراورده های متداول دامپروران است و در بلوچستان وقتی به میان عشایر و دامپروران بروید در نخستین گام بعد از تعارف آب از شما با شیرشتر یا دوغ به عنوان نوشیدنی پذیرایی می کنند.
توضیحاتی در رابطه با غذای بلوچی:
بت: مخلوطی است از برنج، ماشوسایرحبوبات به همراهروغنو ادویه که غذای عمده مردم بلوچستان است
اشکنه گشنیز نیز خوراک اغلب مردم سراوان است و خوراک خرما که ترکیبی از خرما، نان، برنج و حبوبات است در چابهار مصرف زیادی دارد.
آب گوشت و بزقرمه نیز از جمله غذاهایی است که گوشت را به همراه فلفل قرمز، دارچین و زردچوبه در ظروف سفالی و به سبک غذاهای هندی می پزند و در بین بلوچ های میرجاوه طرفداران زیادی دارد.
آب گوشت ماهی وماهی نمک سود نیز غذای مخصوص نیک شهری ها است و در این بین «کنک» (نوعی حلوا و ترکیبی از خرما ، بادام ، پسته ، و شیرخرما شبیه مسقطی) از جمله شیرنی هایی است که در چابهار طرفداران زیادی دارد.
«شوده» نیز ترکیبی از خرما ، کنجد ، بادم و پونه است که در چابهار به عنوان غذاهای کانی دار مطرح است.
برنج یا بت: برنج را معمولاً بصورت دمی درست می کنند و آنرا با آبگوشت یا ماهی یا حبوبات می خورند.
تنوع خورشت یا «واداپ» یا «نارشت» که معمولاً از عدس - لوبیا - ماش - باقلا و ... تهیه می شوند. همچنین نان را در داخل شیر ترید کرده می خورند.
نواع نان
لواش: نان نازکی است که درتنور پخته میشود. بلوچها به تنور (ترون) می گویند.
خمیر: مثل نان لواش است با این تفاوت که اندکی ضخیم تر بوده و در تنور پخته می شود و معمولاً ترش است.
سِیسِرک: نانی است که روی تابه آهنی پخته میشود و چانگال را با آن درست می کنند.
پُرانی: این نان معمولاً اختصاص به کسانی دارد که در نقطه معیّنی ساکن نیستند و دارای تنور نمی باشند طرز پخت آن بدین طریق است که ابتدا روی یک زمین شنی، آتش را روشن میکنندو بعد از اینکه شن ها داغ شدند، اخگرها را کناری نهاده و خمیر را روی شنها قرار داده و روی آنرا با شنهای داغ می پوشانند و تقریباً بعد از نیم ساعت، خمیر را بیرون میآورند.
هَلَکاری: خمیر را به چانه های کوچک تقسیم کرده و آن را با غلطک مخصوصی بنام »بِیلَد« نازک می کنند، آنگاه روغن را در داخل یک دیگ کوچک سرخ کرده و چانه ها را در داخل آن قرار میدهند. معمولاً نان خوشمزه ای است.
دوتینّی: طرز پخت آن بدین صورت است که دو چانه را بطور جداگانه پهن کرده و روی هر کدام را روغن می مالند. آنگاه هر دو را روی هم نهاده، پهن می کنند و روی تابهای که مقداری روغن روی آن مالیده اند، قرار می دهند، تا پخته شود.
تیمّوش: خمیر را معمولاً به صورت آبکی در می آورند. آنگاه مقداری از این خمیر را با دست روی تابه آهنی پهن می کنند و نان خشک و نازکی درست می شود.
ترشیجات
ترشی لیمو که در لهجه محلی به آن «حرّام» می گویند و ترشی اَنبه که در لهجه محلی به آن «چتنی» می گویند از جمله چاشنی های مورد استفاده در میان بلوچ ها است.
جوشانده سبزیجات نیز به عنوان یکی دیگر از چاشنی ها در بلوچستان طرفداران زیادی دارد.
در ماههای اسفند و فروردین که هوا نسبتاً معتدل و در اثر بارندگی های فصلی زمین سبز شده است، انواع سبزیجات خودرو زیاد است لذا این سبزیجات را به خانه آورده، آنها را با داس یا چاقو خرد می کنند و پس از شستشو، آنها را در دیگ با مقداری آب می جوشانند آنگاه آب آنها را گرفته، با روغن و انار و ادویه سرخ کرده و با نان می خورند.
5-آبگوشت ماهی ؛ لنجو
در سال های گذشته که هامون پر آب بود و مردمان این منطقه به صیادی مشغول بودند نوعی غذای سالم و لذیذ از ماهی تهیه می کردند. برای آماده سازی این غذا پیاز و ادویه و دوغ را با هم روی شعله می گذارند و پس از جوش آمدن مایع، ماهی را به آن اضافه می کنند. پس از پخته شدن ماهی، آن را از مایع جدا می کنند و آبگوشت ماهی آماده می شود.
"ماهی دیگی" و "ماهی دوغی" نام های دیگر "لنجو" است.
6-پکوره ( pakuoreh )
در جنوب ایران نوعی غذا شبیه به کوکو با آرد نخود، آرد گندم، گشنیز، ادیه های معطر، روغن و… درست و با نان سرو می کنند. دستور پخت آن از کشورهای عربی و پاکستان به ایران آمده است. این غذا چند سالی است که به وعده های غذایی مردم بلوچ اضافه شده. پاکوره را در اغلب شهرهای جنوبی مثل بوشهر می توانید نوش جان کنید.
7-بَّت ماش ( batt maash )
بت ماش غذایی مناسب ماه رمضان، زمستان و هنگام بارش باران است که آن را از برنج، روغن، ماش، افزودنی های معطر و… تهیه می کنند. غذایی رقیق که در هنگام بارش باران بسیار می چسبد. مردم ساکن در مناطق جنوبی بلوچستان بت ماش را با ترشی انبه و یا لیمو سرو می کنند.
"بت" نیز غذایی دیگر با برنج و ماش و حبوبات و ادویه است که بلوچ ها در وعده های غذایی خود آن را سرو می کنند.
8-کشک زرد
در روزهای سرد پاییز و زمستان، سیستانی ها در وعده ی صبحانه غذایی مغذی از فرآورده های ماستی غلات تهیه می کنند که می توان آن را در یک وعده ی غذایی کامل استفاده کرد.
طرز تهیه این کشک با دیگر کشک ها متفاوت است؛ کشک زرد ترکیبی از بلغور گندم و لبنیات سیر، دانه شوید، دانه زیره سبز یا سیاه، دانه گشنیز، پودر زردچوبه، مقداری نمک و دوغ می باشد اما مابقی کشک ها یک فرآورده ی لبنی اند.
کشک زرد را با پیاز و آب گوشت یا آب پخته، غذایی سریع طبخ و خوشمزه می باشد.
ترکیبات این کشک سبب شده تا برای تقویت حافظه، درمان ورم معده، یبوست، اسهال، فشارخون، جلوگیری از پوکی استخوان و ... مفید باشد.
و.....
مناطق گردشگری و جاذبه های طبیعی محلی:
در استان سیستان و بلوچستان، جاذبه گردشگری و تاریخی به قدری زیاد است نمی توان تمام این مناطق را در یک نوشته بیاوریم
سیستان و بلوچستان یکی از بخش های تاریخی ایران است. این بخش که از نظر توسعه جز محروم ترین مناطق ایران است دارای دیدنی ها و اماکن تاریخی است که کمتر مورد توجه واقع شده اند.این شهر در کرانه دریای عمان و اقیانوس هند قرار گرفته و لنگرگاه آن قابلیت پهلوگیری کشتی های اقیانوس پیما را دارد و از مناطق آزاد بازرگانی ایران است. چابهار گرم ترین نقطه کشور در زمستان و خنک ترین بندر جنوبی ایران در تابستان است. در این شهر بهاری جاذبه های طبیعی بسیاری پیدا خواهید کرد و مطمئنا شگفت زده خواهید شد.
فواره های گِلی
گلافشان یکی از شگفت انگیز ترین پدیده های سیستان و بلوچستان است. سه گل افشان این منطقه در «دشت کهیر» واقع شده که دوتای آن ها به شکل تپه و دیگری به شکل آتشفشان است.
ناف دریا
مردم محلی به این نوع پدیده ناف دریا یا بولوبولو می گویند. در هنگام فعالیت گل افشان ها صداهایی شبیه شلیک تفنگ به گوش می رسد. ارتفاع گل افشان های چابهار یا گل فشان تنگ، حدودا20 متر و قطر دهانه آن 12 متر است.
بعضی گل افشان ها از دامنه های خود نیز گل متصاعد می کنند اما گل افشان تنگ تنها از دهانه خود این عمل را انجام می دهد.
شهر باستانی 5هزار ساله(شهرسوخته)
شهر سوخته سیستان و بلوچستان قدمت اش به 3200 سال قبل از میلاد مسیح باز می گردد
ساحل صخره ای (دریای بزرگ)
در این ساحل پدیده موج فشان را می توان دید. در فصل مرداد و مصادف با وزش بادهای موسمی ارتفاع این امواج به 15 متر می رسد.
قبرستان جن ها
در روستا تیس مقبرههای جنانی گچ که به باور محلی ها محل سکونت جن ها بوده و «پیل بند» و «غارهای بان مسیتی» و نقاشی های عجیب و غریب آن، دیدنی است. چاه باستانی «تیس کوپان» و گورهای مرموز «تپه نهادی» هم از دیگر جاذبه های گردشگری این منطقه است
روستای تیس
روستای تیس با قدمتی حداقل 2300 ساله در دوران هخامنشیان از بندر های مهم ایران در دریای مکران بود. این روستا در استان سیستان و بلوچستان قرار دارد و درناحیه ای کوهپایه ای در شمال غربی چابهار واقع شده است. عکس از قبرستان جن ها.
غارهای سه گانه
در دامنه کوه شهبازبند، حدود 25 متر بالا تر از سطح زمین، دو غار مصنوعی و یک غار طبیعی در کنار هم قرار دارند که این سه غار را مردم بومی «بان مسیتی» می گویند.
در زبان بلوچی، «بان» مرد صالح و خداپرست و تارک دنیا و «مسیتی» معبد و پرستشگاه خوانده می شود. روی دیوارهای سه طرف گنبد، با جوهر قرمز و بنفش، خطوط و علاماتی نقش بسته که بیشتر به خط «گجراتی» و خطوط هندی شباهت دارد.
چابهار(عروس بلوچستان)
چابهار آب و هوایی بهاری و گرم دارد. حتی در فصل زمستان نیز کشت انواع محصولات کشاورزی ممکن است.
هرچه از چابهار بگوییم کم است باید بیایید و از نزدیک این عروس قشنگ رو دید.
هامون
دریاچه هامون سومین دریاچه بزرگ ایران پس از دریاچه خزر و دریاچه ارومیه است. این دریاچه از سه دریاچه کوچک تشکیل شده است که در زمان وفور آب به هم متصل می شوند و دریاچه هامون را که تشکیل می دهند.
موج سواری درسواحل چابهار
در سال 1391 یک دختر 26 ساله موج سوار ایرلندی در سواحل چابهار در استان سیستان و بلوچستان موج سواری کرد. وی از این سفر مجموعه عکس هایی را منتشر کرده است. این منطقه می تواند برای موج سواری و غواصی مورد توجه گردشگران قرار گیرد.
کوه های مریخی:
حدود 40 تا 50 کيلومتري پس از شهرستان چابهار به سمت بندرگواتر، کوه هايي در سمت چپ جاده نمايان مي شود که به «کوه هاي مريخي» يا «مينياتوري» معروف هستند. اين کوه ها با توجه به منظره کاملاً متفاوتي که در سمت راست جاده و رو به سوي دريا ايجاد کرده يکي از زيباترين جاده ها و مناظر طبيعي استان سيستان و بلوچستان و بلکه ايران را خلق کرده است.
اين کوه ها از منحصر به فردترين کوه هاي ايران است و منظره اعجاب برانگيز و چشم نواز آنها از جمله معروفترين جاذبه هاي شهرستان چابهار در جنوب سيستان و بلوچستان محسوب مي شود اما به دليل معرفي نشدن کافي، کمتر مورد بازديد عموم قرار گرفته است.
ابشاراسفند:
ابشار اسفند که در دهستان اسفند از توابع بخش جلگه چاه هاشم شهرستان دلگان واقع شده مکانی دیدنی برای گردشگران و علاقمندان به طبیعت است .
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما ،،مرکز سیستان وبلوچستان، آبشار اسفند به زبان محلی بنام آبشار ˈپورابˈ معروف است.
آبشار اسفند از کوههای گیران و سفید کوه در شهرستان نیکشهر سرچشمه می گیرد که پس از طی مسافت 80 کیلومتر وارد روستای اسفند شده و از صخره ای به ارتفاع حدود 10 مترسرازیر می شود و منظره ای بدیع را خلق می کند.
قلعه ناصری ایرانشهر:
قلعه ناصری که به قلعه ایرانشهر نیز معروف است، در شهری به همین نام در استان سیستان و بلوچستان واقع است.
بنا بر نوشته متون و مورخین معاصر، در عهد قاجاریه شخصی بنام ناصرالدوله فرمانفرما که در سال ۱۲۸۵ هجری شمسی حاکم وقت ایالات کرمان و بلوچستان بود، پیشنهاد ساخت یک دژ نظامی عظیم را در فهرج یا پهره، به ناصرالدین شاه قاجار می دهد. فهرج یا پهره نام قدیم ایرانشهر است که در سال ۱۳۰۸ هجری شمسی با تصرف این شهر توسط قوای رضاخان پهلوی به نام ایرانشهر تغییر نام می یابد. ناصرالدین شاه با ساخت این قلعه نظامی در فهرج موافقت می نماید و بدین ترتیب کار ساخت قلعه در سال ۱۲۶۴ هجری شمسی به دست یکی از معماران توانا و مشهور کرمان بنام “استاد حسین معمار باشی کرمانی” آغاز و پس از مدت هفت سال به اتمام می رسد. از آن پس این قلعه بنام قلعه ناصری یا ناصریه مشهور می گردد و مقّر حکمرانی بلوچستان که تا آن سال قلعه کهن و عظیم بمپور بود به قلعه ناصری تغییر می یابد.
روستای درک(darak) :
درک از توابع زرآباد چابهار
رملهای شنی پشت به پشت تا آغوش دریای عمان کشیده شدهاند. صف نخلها زینتبخش این تصویر است و آبی دریا امتداد تصویر را تا افق جلا میدهد. منظره بکری از شگفتی طبیعت که کمتر کسی فکر میکرد جزئی از ایران باشد، اما این روزها با عکسها و نام متفاوتش در توئیتر، حسابی معروف و شناخته شده است. «دَرَک» در ۱۷۰ کیلومتری شهر چابهار، جاذبه دیدنی و تازه معروفشده کشور است.
اهالی چابهار در جواب آدرس روستای «درک» کمی تأمل میکنند. بسیاری از آنها تاکنون نام این روستای دیدنی را نشنیدهاند. روی نقشهها باید به دقت دنبال این روستا گشت و شهرهای ساحلی دریای عمان در غرب چابهار را یک به یک دید تا نام «درک» پیدا شود؛ جایی بعد از کنارک و در نزدیکی روستای زرآباد. زرآباد را محلیها با باغهای میوه بهویژه موزههای بلوچیاش میشناسند. رانندههای محلی آدرس دقیقی از «درک» ندارند و تنها به جاده زدن، راه رسیدن و پیداکردن درک افسانهای است.
در نزدیکی زرآباد نقطه کوچکی در ساحل دریای عمان روی نقشههای ماهواره به اسم «درک» ثبت شده است. فاصلهاش تا شهر چابهار بیشتر از ۱۷۰کیلومتر و جاده رسیدن به آن خود جاذبه دیگری است. بعد از شهر کنارک در غرب چابهار جاده تک باند قدیمی تا روستای زرآباد وجود دارد. جادهای که بارانهای موسمی بخشیهایی از آن را زیر دریاچههای موقت فرو برده و برای ادامه دادن جاده گاهی باید کیلومترها در خاکیهای اطراف رانندگی کرد. پستی و بلندیهای جاده به حدی است که گاهی رانندگان محلی چابهار هم از شدت چالهها تعجب میکنند و بیاحتیاطی در رانندگی میتواند مانع رسیدن به درک باشد.
شهرستان سرباز:
سربازمعروف به هندوستان کوچک بلوچستان به خاطر اقلیم و اب وهوای نزدیک به هندوستان شناخته می شود
واینکه میتوانیم ایده های جالبی رو در چابهار بزنیم .قطب سرمایه گذاری استان است.....
موسیقی وآوازهای محلی استان:
زندگی قوم بلوچ آمیزهای از مراسم، آیینها و عقاید و باورهایی است که ریشه در سنتی دیرین دارند. کمتر مراسم یا آیینی را در این منطقه میتوان یافت که با موسیقی همراه نباشد.
حفظ برخی سنن قوم بلوچ که با موسیقی توام است مثل مراسم عروسی و رقص گواتی موجب شده است نمونه هایی از موسیقی اصیل این منطقه برجای بماند. به علاوه در گوشه و کنار بلوچستان تعدادی نوازنده دوره گرد هستند که به موسیقی سنتی خود وفادار ماندهاند. نوازندگان دوره گرد، که این حرفه را از نیاکان خود نسل به نسل به ارث میبرند، در ابتدا لانگو نامیده میشدند و سپس لوری لقب گرفتند و هم اکنون نیز به همین نام شناخته میشوند، به جز تنبورگ نوازان که به پهلوان شهرت دارند.
لیکو و زهیروک: آوازهایی هستند که در فراق نزدیکان مثل پدر، مادر، برادر، خواهر و همچنین دوست و معشوق و حتی در دوری از وطن خوانده میشوند. در ابتدا زهیروک را فقط زنان در حین کارهای روزمره میخواندند. این نحوه اجرا امروز دیگر متداول نیست و زهیروک را خوانندگان مرد به همراهی سرود (قیچک) اجرا میکنند.
کردی: مضمون آن عینا مثل لیکو و زهیروک بیان هجران و فقدان است. این مضامین به لهجهای است که در رودبار و منطقی بین ایران شهر و کرمان متداول است. آواز کردی بیش از همه جا در ایران شهر و بمپور رواج دارد.
موتک (موتق): موتک به مراسم ترحیم اختصاص دارد. محتوای این آواز شامل مناقب شخص متوفاست و تالم ناشی از مرگ را بیان میکند. براین اساس موتک را می توان نوعی مرثیه به شمار آورد.
شعر که در زبان بلوچی به آن شیر میگویند، عبارت است از آوازی که مضمون آن را داستانهای حماسی، عشقی و وقایع تاریخی و رویدادهای اجتماعی تشکیل میدهد. مشاییر (شاعر) کسی است که شیر را با ساز و آواز اجرا میکند. به شاعر، پهلوان نیز میگویند.
از جمله سرودههای حماسی میتوان به میر قنبر، چاکر و گوهرام اشاره کرد. داستان این سروده حدود چهار قرن و نیم پیش در زمان شاه طهماسب اول و در دوران حکومت همایون شاه، دومین پادشاه گورکانی هند، در ایران روی داده است. پادشاه ایران سعی دارد تاج و تخت از دست رفته سلطان هندی را باز گرداند، اما محور روایت براساس زندگی و ماجراهای بیوه زن نامدار و ثروتمندی به نام گوهر است که تقاضای ازدواج میرگوهرام خان، یکی از حکام منطقه را رد میکند و بر اثر آن سلسله ماجراهایی پیش می آید که به درگیری بین دو طایفه رند و لاشاری به مدت ۳۰ سال منجر میشود. شعر چاکر و گوهرام از دو قسمت تشکیل میشود و هر یک از این قسمتها پیروزی یکی از این دو طایفه و شکست دیگری را توصیف میکند.
گواتی: مربوط به مراسمی میشود که باری رفع بیماریهای روحی و و اختلافات روانی یا بنا به اعتقاد افراد محلی، شفای شخص جن زده و خارج کردن روح پلید از جسم بیمار صورت میگیرد. واژه گواتی به معنی باد است. همچنین به بیماری گفته می شود که گوات در جسم او حلول کرده باشد. رقص یا تحرکات یکنواخت جسمانی در مراسم گواتی شبیه سماع خانقاهی درویشان است. در مراسم گواتی، استفاده از سازها متناسب با میزان پیشرفت بیماری است.
ساز (بازی ساز): مربوط به بیماری است که به خفیفترین درجه گواتی مبتلا است. در ساز فقط یک نوازنده قیچک شرکت دارد. در این مراسم زنهای شرکت کننده با آواز نوازنده قیچک را همراهی میکنند. گواتی با ادای کلمات به فارسی، بلوچی، عربی، هندی و سواحلی (زبان رسمی تانزانیا و کنیا و مجمع الجزایر کومور و بسیاری از کشورهای ساحلی شمال و جنوب شرقی قاره افریقا) تلاش میکند بیمار را به وجد آورد.
کپار (بازی کپار): هرگاه بیمار به درجه شدیدتری از گواتی مبتلا باشد، برای او کپار تجویز میکنند. در کپار علاوه بر قیجک دهل نیز شرکت دارد. پس از پایان بازی کپار، قهوه و ذرت برشته و حلوا بین شرکت کنندگان تقسیم میکنند.
در موسیقی بلوچ آوازهایی مانند نازینک در مراسم عروسی، هالو و شپتاکی در مراسم زایمان و تبریک تولد کودک خوانده میشوند.
برخی نجواهای موزون که از فریادهای دیرینه محبوس در گلوی بلوچ و نیز اقلیم خشک منطقه سرچشمه میگیرد. در ساز قیچک، آهنگ محزون، دل نشین و تجلی فرافکنانه پیدا میکنند.
رقصهای محلی استان:
دوچاپی بلوچی:
رقص شمشیر یا
چوب سیستانی:
لباس مردان و زنان بلوچ:
شکل پوشش گروه های انسانی ارتباط مستقیمی با شرایط اقلیمی، فرهنگی و قومی هر منطقه دارد. همچنین پوشاک معرف ذوق و هنر، آداب و سنت های جوامع بشری بوده است. یکی از موضوعاتی که پیش از همه توجه انسان را در بدو ورود به سیستان و بلوچستان جذب می کند، تنوع رنگ در پوشاک است. البته این تنوع رنگ در بسیاری از نقاط ایران به ویژه در میان ایل قشقائی، شاهسون و کرد نیز مشهود است. لباس مردان بلوچ عبارت از پیراهن یقه باز، لباده بلند، دستار سفید، کمربند ضخیم و جفت جوراب دستباف است.
کفش مردها از کفش های مخصوصی است که نوک آن به طرف بالا برگشته است و عقیده دارند که این کفش ها آنها را در راه رفتن چابک کرده و در حرکت موجب زحمت آنها نمی شود.
لباس زنان بلوچ، پیراهن بلند با یقه باز است و آن را با دستار بزرگی می پوشاند. کفش زن ها شبیه به کفش مردها است، ولی بیشتر آنها پای برهنه راه می روند و بعضی هم با جوراب رفت و آمد می کنند. زنان بلوچ بسیار فعال و چابک و زحمت کش هستند.
آداب ورسوم ازدواج مردم بلوچ:
*زمان عروسی
بلوچ ها معمولا در بهار ازدواج می کنند؛ بهارگاه. این زمان البته تا زمان رسیدن خرما به عنوان محصول مهم و استراتژیک آنها متغییر است و به همین دلیل عروسی های بلوچی تا شهریورماه نیز ادامه دارد.
* مراحل عروسی
مراسم ازدواج در بلوچ ها نیز تابع رسم و رسوم ایرانی است و تفاوت هایی جزیی در اجرا دارد. این تفاوت ها شاید در نحوه خواندن آن رسم نمود پیدا کند وگرنه همین وقایع برای عروسی در سایر اقوام نیز اتفاق می افتد. بنابراین بر اساس رسم بلوچ ها می توان در عروسی های کنونی نیز 8 مرحله را که در ادامه آمده است دید.
«گِندونِن»( به کسر گاف و نون) ، «هِبَرجنی» که به نوعی همان بله برون است. «بربند مال» که مراسمی برای تعیین مال عروس و مهریه است. «جُل بندی» که در آن عروس برای رفتن به مراسم عروسی بسط می نشیند و نباید کسی او را در این مدت ببیند. «حِنا دوزوکی» که حنابندان غیررسمی پیش از شب حنابندان است. «حِنا راستکی» که مراسم حنابندان اصلی است. «سرآپی» یا «سرآب» و «مشاطه» که به آماده کردن عروس و داماد مربوط است. و سرانجام «شب یکجایی» که در آن داماد و عروس یکخانه می شوند و زندگی مشترک از این نقطه آغاز می شود.
* «گِندونِن»؛ «گِند» در بلوچی به معنای دید و«نِن» نیز به معنای نشستن است. بنابراین، این عنوان بر مراسمی گذارده شده است که در آن بزرگان خانواده پسر نزد خانواده دختر می روند و در مجلسی که گرد هم آمده اند موضوع علاقه مندی خانواده پسر به دختر آن خانواده را اعلام و خواستگاری را اعلام می کنند. به طور معمول و به شکل کاملا سنتی همچنان پسرهای بلوچ بر اساس توصیه خانواده ازدواج می کنند. مادر و در کل خانواده پسر دختری را مد نظر قرار می دهد و سپس برای آغاز مراحل عروسی این موضوع در مراسم گِندونِن مطرح می شود.
گاه خانواده پسر برای طرح این موضوع باید به سراغ کدخدای محل سکونت خانواده دختر بروند و گاه باید ریش سفید یا بزرگ محل یا فامیل این مهم را به انجام برساند. به هنگام برپایی مراسم گِندونِن نیز با توجه به وسع خانواده بزرگانی به مجلس حضور می یابند که نشان از بزرگی خانواده پسر داشته باشد. گاه ممکن است برای نشان دادن شان خانواده تعداد نفرات به 100 و بیش از آن نیز برسد. در این مرحله مراسم «حلقه کنان» کخ نوعی نشان گذاری بر عروس است نیز به اجرا گذارده می شود و خانواده داماد حلقه ای انگشتری به همراه ساعت و طلا به عروس هدیه می دهند.
*«هِبَرجنی»؛ به همان مراسم «بله برون» گفته می شود و اساس عروسی و زندگی مشترک در این مرحله بنا گذاشته می شود. به عبارت دیگر پس از خواستگاری در این مراسم پاسخ مثبت خانواده دختر اعلام و سایر برنامه ریزی ها از اینجا آغاز می شود.
*«بربند مال»؛ در مراسم بربندمال اقوام درجه یک طرفین حضور دارند. اگر خانواده های برای شخص خاصی احترام خاصی قائل باشند او را نیز دعوت می کنند تا در مراسم بربندمال به موضوع تعیین مهریه بپردازند. البته گاه ممکن است همه مراحل «گند و نن»، «هبرجنی» و « بربندمال» در یک مراسم به اجرا درآید. معمولا مهریه عروس را پول نقد تعیین می کنند. اما در مناطقی چون سرباز گاه دیده می شود که نخل خرما نیز به عنوان مهر عروس تعیین شده است. در خاش نیز که به عنوان سرحدات در بلوچستان شناخته می شود به سبب رونق دامداری شتر و گاو نیز به عنوان تعیین مهریه مورد نظر قرار دارند.
رسم در میان بلوچ ها این است که طلا را به عنوان مال عروس به داماد هدیه می کند. این رسم با هدیه 20 مثقال تا 2 کیلو طلا به اجرا درمی آید. گاه خانواده عروس برگزاری مراسم عروسی را به تحویل طلاها منوط می کند. گاه نیز بخشی از طلا هدیه داده می شود و مابقط در نکاح نامه قید می شود. بر خلاف مهریه که در میان بلوچ ها نه کسی داده و نه کسی گرفته و حتی به هنگام طلاق نیز زنان معمولا مهریه خود را می بخشند این طلاها را حتما رد و بدل می کنند.
همانطور که پیشتر نیز اشاره شد زمان عروسی را نیز در این مرحله تعیین می کنند. زمان عروسی بلوچی معمولا بعد از اسفندماه است. «بهارگاه» اصطلاحی است که بلوچ ها به کار می برند. البته عروسی هایی هم هست که در چله تابستان یا زمستان انجام شده اما عموما به فصل بهار تا زمان برداشت خرما برای انجام عروسی توجه دارند.
*«جُل بندی»؛ جل در میان بلوچ ها پارچه ای دست دوخت است. معمولا بافته می شود و با سوزن دوزی بلوچی و آینه کاری تزیین می شود. از این پارچه صنایع دستی که جل خوانده می شود به عنوان پرده استفاده می شود. مراسم عروسی بلوچی با جل بندی رنگ و رویی به خود می گیرد و جدی تر می شود. معمولا روز اول عروسی با جل بندی آغاز می شود. قبلا 7 شبانه روز عروسی برقرار بوده است اما اینک به سبب مخارج سنگین معمولا در 3 شبانه روز جمع بندی می شود.
بنابراین معمولا روز اول با جل بندی آغاز می شود. جل بندی با حضور خانواده درجه یک عروس و داماد در خانه عروس انجام می گیرد. معمولا گوسفندی نیز در این مرحبه قربانی می شده است. بعد اتاقی را برای استقرار عروس در نظر می گیرند و همان پارچه آذین شده که جل خوانده می شود را به دو سوی دیوار وصل می کنند و فضایی حائل را در یک اتاق به وجود می آورند که عروس باید تا زمان مراسم یکجایی پشت این جل دور از نظرها منتظر بماند. بلوچ ها معتقدند این رسم برای دور نگاه داشتن عروس از جادو و نظر بوده است. در فاصله جل بندی تا پایان مراسم عروسی، عروس را کسی به جز نزدیکان خاص و محرمان نمی بیند. در زمان رفع حاجت نیز او باید به همراه دو تن از نزدیکان و اقوام همراهی شود و باید نقابی بر چهره داشته باشد.
*«حِنا دوزوکی» یا حنا دوزوکا؛ مراسم حنا دوزوکی مراسمی فرعی در عروسی های بلوچی محسوب می شود. همانطور که از عنوانش هم به ذهن متبادر می شود گویا این مراسم به شکل دزدکی برگزار می شود! در این مراسم خانواده های طرفین هرکدام روی سر داماد و عروس حنا می گذارند و این کار را با قرار دادن حنا روی پول انجام می دهند. گاهی در این مراسم هزینه عروسی از سوی اقوام و فامیل پشتیبانی مالی می شود. البته این پشتیبانی مالی در دفتری ثبت می شود تا داماد در آینده در سایر عروسی های افرادی که به او کمک کرده اند حاضر شده و او نیز در این امر خیر شریک شود.
فردای مراسم حنادوزوکی مراسم دعوت از اقوام و بستگان آغاز می شود. به طور معمول عده ای از زنان و مردان فامیل داوطلب می شوندو به سراغ دیگر بستگان در روستاها و آبادی ها و همین طور شهرهای دیگر می روند. آنها در خانه بستگان را می زنند و چنددقیقه ای را در باب عروسی توضیح داده و سپس آن خانواده را دعوت می کنند. اگر به خانه ای مراجعه شد و کسی حضور نداشت، دعوت کننده دو چوب را به شکلی خاص جلوی در خانه مورد نظر قرار می دهد که در مراجعه صاحب خانه او متوجه شود کسی به قصد دعوت برای عروسی مراجعه کرده بوده است.
*«حِنا راستکی»؛ به مراسم اصلی حنابندان اتلاق می شود. معمولا با ساز و آهنگ خاص همراه است و از اینجای کار به بعد نبض کارها برای رسیدن به مراسم عروسی تندتر می زند. دعوتی ها در این مرحله دیگر باید نهایی شده باشد. همه وسایل عروسی در این مرحله آماده است. حنابندان عروس و داماد شروع می شود. ولی هرکدام جداگانه در محل متفاوت. هر کدام از عروس و داماد توسط بستگان حنا گذاشته می شوند. معمولا دستها حنا بسته می شود. شب حنابندان را تا صبح بیدار می مانند و ولیمه عروسی را در همین شب تدارک می بینند و آشپزی برای میهمانان عروسی از این شب آغاز می شود.
*«سرآپی» و«مشاطه»؛ در عروسی بلوچی عروس را نزد داماد نمی برند و به اصطلاح «عروس کِشان » ندارند و در عوض این داماد است نزد عروس می رود. بنابراین ماشین عروس هم در زمان کنونی نداریم بلکه ماشین داماد داریم! معمولا با توجه به اهمیت آب در زندگی بلوچ ها و نقشی که در حیات برای آن قائلند و اهمیتی که در زندگی آنان دارد داماد را به نزدیکترین قنات یا رودخانه جاری می بردند و در آنجا خانواده داماد او را در آب استحمام می کردند.
در حال حاضر نیز ابتدا داماد به سلمانی یا آرایشگاه می رود و سپس به رودخانه و قنات می روند. برای مثال در ایرانشهر معمولا دامادها را به رودخانه دامن در شمال این شهر می برند. در همین زمان نیز عروس را برای مراسم عروسی آماده می کنند. این قسمت را مشاطه می گویند که تغییر شکل یافته کلمه «مطاشه» به معنای آرایشگر و سلمانی در زبان عربی است. مشاطه بعد از آماده کردن عروس و آرایش او وقتی مراسم عروسی در حال آغاز است چیزی به عنوان هدیه می گیرد و نقاب از چهره عروس برمی دارد و به این ترتیب مراسم جل بندی و احتزار او نیز پایان می یابد.
*«شب یکجایی»؛ مراسم عروسی که آغاز می شود اگر خطبه خوانده نشده باشد این قسمت نیز به اجرا درمی آید که در قسمت بعدی شرح خطبه خواندن نیز آمده است. ولی معمولا خطبه عقد قبلا خوانده شده است. بعد از مراسم عروس و داماد در خانه پدرزن یکجا می شوند و به اصطلاح خود آنها شب یکجایی رقم می خورد که آغاز زندگی مشترک و زناشویی است. عروس و داماد بدین ترتیب در خانه پدرزن زندگی خود را آغاز می کنند و معمولا تا 4 روز در خانه پدرزن مستقر هستند.
بعد از مراسم شب یکجایی و در واقع روز بعد از عروسی مراسم «مبارکیان صبا» برگزار می شود که اقوام برای تبریک گفتن به عروس و داماد نزد آنان می روند. عروس و داماد نیز بعد از روز چهارم بعد از عروسی به خانه پدر داماد می روند و در آنجا میهمانی دیگری داده می شود. اگر قرار باشد که عروس و داماد در خانه پدر داماد زندگی را ادامه دهند با این مراسم این اتفاق روی خواهد داد و در غیر این صورت تا مدتی که گاه تا یکسال و بیشتر ادامه پیدا می کند عروس و داماد در خانه عروس مستفر خواهند بود. این موضوع کاملا به توافق طرفین و توانمندی داماد بستگی دارد.
سفره عقد و جهیزیه
در عروسی بلوچی سفره عقد و جهیزیه وجود ندارد. بلوچ ها مراسم عقد را معمولا در مسجد برگزار کرده اند و در حال حاضر نیز این مراسم همچنان ممکن است در مسجد و بدون هیچ تشریفاتی به جاآورده شود. اما اینک علاوه بر مسجد در خانه نیز مراسم عقد به اجرا گذاشته می شود. به هنگام خواندن خطبه عروس به طور مستقیم به داماد «بله» نمی گوید. وقتی عاقد برای خواندن خطبه به خانه داماد می رود یک نفر را به خانه عروس می فرستد تا عروس شخصی را به عنوان وکیل تعیین کند.
این وکیل به طور معمول از خانواده پدری عروس تعیین می شود. عروس معمولا عموی بزرگ یا پدر خود را به عنوان وکیل معرفی می کند. سپس با تعیین وکیل عاقد از داماد و از وکیل عروس درباره مهریه و نکاح می پرسد و بعد خطبه را می خواند. در عروسی بلوچی هیچ خبری از جهیزیه نیست. بنابراین هیچ خانواده ای نگران خرید وسایل خانه برای دختران خود نیستند. در عوض تمام وسایل زندگی را باید پسر تامین کرده باشد. از لحاف و وسایل خواب که معمولا رسم است تا دیگر اقلام لازم و ضروری برای زندگی. در عوض اتفاقی دیگری روی می دهد.
داماد بعد از مراسم عروسی و شب یکجایی، در خانه پدرزن اقامت می کند. این اقامت گاه تا یکسال ادامه پیدا می کند و جنبه بدی در اذهان ندارد. گاه نیز داماد خانه و اسباب زندگی را فراهم کرده و در خانه خود زندگی را آغاز می کند. به طور معمول زندگی به صورت فرادا آغاز نمی شود و عروس و داماد بلوچ، با خانواده عروس یا داماد زندگی را آغاز می کنند تا کمبودها و نواقص زندگی اشان کمرنگ تر جلوه کند و به مرور حل و فصل شود و بعد که داماد استطاعت گرفتن جایی برای اقامت را یافت آن وقت مستقل می شوند.
مفاخر ومشاهیر:
دادشاه یا میر دادشاه از افتخارهای بلوچستان:
دادشاه یا میر دادشاه، یک زمیندار بزرگ و کشاورز روستایی بلوچ، ساکن در منطقهٔ کوهستانی (سفید کوه) واقع در مرکز بلوچستان بود، که در اوایل دهه ۵۰ میلادی (اواسط دهه سی خورشیدی)، علیه دولت مرکزی ایران، سر به طغیان گذاشت.
وی که برخی او را دادشاه سفیدکوهی، و از منطقه سفیدکوه واقع در مکران بلوچستان دانستهاند، از اعضای طائفهٔ کدخدایی، روستای گسپردن محسوب میشد و برخی علت طغیان او را، تعدی و ستمی دانستهاند که از جانب خوانین محلی به وی و خاندان و قبیلهاش روا داشته شده بود و بدین دلیل معتقدند که همین موضوع، در کنار حمایت حکومت پهلوی از خوانین محلی، به طغیان وی، سمت و سوی ضد رژیمی دادهاست.
دادشاه به همراه برادرش، محمد، و چند تن دیگر از افرادش، در روز ۴ فروردین ۱۳۳۶، و در نیمه راه چابهار - ایرانشهر و در پیچ خمهای تنگ سرحه، واقع در منطقه کوهستانی لاشار - به اشتباه راه را بر خودروی کارول، رئیس اصل چهار ترومن در منطقهٔ کرمان و کارمندان او بست، و چهار نفر مردان سرنشین این خودرو، یعنی کارول ۳۴ ساله، ویلسون همکار ۳۳ ساله او، و همچنین مترجم و رانندهٔ ایرانی آنها، و همچنین مدتی بعد، آنیتا کارول، همسر ۳۵ سالهٔ کارول را (که به اسارت گرفته بود)، به قتل رساند.
گرچه دادشاه پیش از این هم، افراد دیگری را به قتل رسانیده بود، امّا قتل کارمندان اصل چهار ترومن، حساسیت جهانیان را برانگیخت و به موضوع طغیان او، ابعادی جهانی و بینالمللی بخشید، طوریکه دولتهای بیگانه و از جمله بخصوص دولت ایالات متحده آمریکا، حکومت پهلوی را برای دستگیری هر چه سریعتر دادشاه و سرکوب طغیان او، تحت فشار گذاشتند.
با این وجود، و با اینکه دولت مرکزی ایران، مُدام نقشه میریخت تا وی را دستگیر نموده یا از سر راه بردارد، اما این تلاشها، با تغییر موضع دائم دادشاه و یارانش در کوهستان و رفتنشان از کوهی به کوه دیگر، به جایی نمیرسید، تا اینکه دولت مرکزی به ناگزیر اقدام به تبانی با سران قبایل محلی بلوچستان نمود و با همراهی آنان در ۲۱ دی ماه ۱۳۳۶ دادشاه را به کمین گاه کشید و وی را به قتل رسانید.
جیندخان:
پس از رشادت و مردانگی این طایفه به همراه سایر طوایف بلوچ در درگیری با سربازان دولت استعمارگر انگلیس در دره نالک واقع در حوالی شهر خاش و نزدیکی به بخش سنگان که منجر به کشته شدن بیش از 330 نظامی انگلیسی به رهبری جیند خان یارمحمد زهی که به دست انگلیس ها به گروگان برده و اعدام شدنام این فامیل تغییر یافت. جیند خان یکی از شجاع ترین مردان بلوچ بود که انگلیس ها نام او و خطه سرحد بلوچستان را هرگز فراموش نخواهند کرد به طوری که ژنرالهای انگلیسی چندین کتاب درباره مردم بلوچ ورشادتهای آنان نوشته و اعتراف کردند که به سختی از آن خطه گریخته اند.
جیند خان چنان در شجاعت و شهامت معروف شده بود که مرحوم محمد رضا شاه پهلوی حسرت دیدار با او را داشت
حدود پراکندگی از شمال به کوه تفتان،از جنوب به استخر رود،از مشرق به ماشکیدو از مغرب به خاش می رسد. در سال 1887م/1226ش. ابوالفتح خان ترک،مامور بلوچستان شد،وی در سال1888م. با طایفه یار احمدزهی جنگیدو آنان را شکست داد.بزرگان این طایفه در بهار سال بعد به ناصر الدوله،والی ایالت کرمان، پیغام فرستادند از این پس مطیع دولت خواهند بود . والی کرمان قول آنان را پذیرفت؛اما دستور داد که طایفه مزبور از ناحیه سرحد به فهرج(ایرانشهر) نقل مکان نمایند،تا دولت، قسمتی از اراضی آنجا را در مقابل املاک سر حد به آنان واگذارد. بلوچستان، در سال 1893م/ 1272ش. تحت حکمرانی زین العابدین خان، داماد ابراهیم خان سعد الدوله،بود.وی سران و روسائ این طایفه را تو قیف کرد. در اواخر سال 1897م/1276ش. مجددا مردم طایفه یا ر احمد زهی، علیه عمال انگلیس قیام کردند و گریوز،عضو تلگراف خانه هند و اروپا، را حوالی رود خانه رابچ به قتل رساندند.
استادشیرمحمداسپندار:
شیرمحمد اسپندار یکی از نوازندگان مطرح ساز دونلی در ایران و جهان است.
استاد شیرمحمد اسپندار در سال ۱۳۱۰ هجری خورشیدی در بمپور بلوچستان متولد گردید. در نوجوانی به کراچی پاکستان رفت و در سال ۱۳۳۷ پس از کسب تجربه در زمینهٔ موسیقی به ایران بازگشت. وی تا سال ۱۳۶۲ برای نواختن موسیقی بلوچی از تک نی هم استفاده میکردهاست.
او موفق به کسب دکترای افتخاری موسیقی سنتی از کشور فرانسه و دیپلم افتخار نوازندگی در ایران شدهاست. تندیس او و نخستین دونلی در موزه تهران به یادگار گذاشته شدهاست.
وی نواختن دونی را با نگاه کردن به انگشتان کسی که همزمان در دو نی مینواخته، فراگرفته است.
آن گونه که شیرمحمد اسپندار میگوید تنها یک نفر در استان پهناور سیستان و بلوچستان، نواختن دونلی را از او آموخته که آن یک نفر هم در سال ۱۳۹۰ بر اثر سانحه تصادف از دنیا میرود.
او با درآمد ماهیانه ۱۸۰ هزار تومان که از وزارت ارشاد دریافت میکند، زندگی خود را اداره میکند.